از یادنبر كه از یاد نبردمت!
از یاد نبر كه تمام این سالها با هر زنگ نا به هنگام تلفن از جا پریدم
گوشی را برداشتم و به جای صدای تو صدای همسایه ای
دوستی دشمنی را شنیدم!
از یاد نبر كه همیشه بعد از شنیدن آهنگ های عاشقانه
در اتاق من باران بارید!
از یاد نبر كه با تمام این احوال
همیشه اشتیاق تكرار ترانه ها با من بود
همیشه این من بودم
كه برای پرسشی ساده پا پیش می گذاشتم
همیشه حنجره من هواخواه آواز آرزوها بود!
همیشه این چشم بی قرار…
چشم به دنبال بودن تو بود
همیشه حواسم به بی صبری این دل ساده بود
نه وقتی برای رج زدن روزهای رد شده داشتم
نه حتی فرصتی كه دمی نگاهی به عقربه های ثانیه شمار بیندازم
با آرزوهای آن ور دیوار زندگی كردم
با خواب های بر باد رفته
منتظر بودم روزی بیاید
كه همه در خیابان به همدیگر سلام كنند
چاقو تیز كن ها بادكنك بفروشند
و سرو كله تو از آنسوی سایه سار فانوس ها پیدا شود
هنوز هم منتظرم
از گریه های مكررم خجالت نمی كشم !
سكوت بیمارستان بیداری را رعایت می كنم
كاری به حرف و حدیث این و آن ندارم
نمی دانم امروز چندم جهنم است.
نعش دوازده ستاره بر دوش دارم.
سیر از گرسنگی ام و هی به تو می اندیشم .
هنوز ردپاهایت را به سینه قاب كرده ام.
شب ها دلتنگی هایم را خواب می بینم.
امروز حوصله ام ابریست خدا كند ببارم…
شکوه از معشوق....
نظرات شما عزیزان: